۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

هر ایرانی یک رهبر؛ به ادامه راهی که در پیش داریم بیاندیشیم



جوانان احزاب اصلاح طلب در اعتراض به حصر رهبران جنبش و خشونت علیه مردم در دومین بیانیه ی خود آورده است: مشاهدات و تصاویر حرکت اعتراضی مردم در شامگاه سه شنبه دهم اسفند متاسفانه نشان از استفاده گسترده غیر قانونی و غیر اخلاقی حاکمیت از کودکان و نوجوانان در فعالیتهای سرکوبگرانه و خشن نظامی داشت. کودکانی که لباس فرم به آنها پوشانده و مسلح به انواع تجهیزات نظامی شده بودند. این اقدام مجموعه حاکمیت ناقض تمامی معاهدات بین المللی در زمینه حقوق کودکان است و یک بار دیگر نشانگر عدم تعهد آنان به تمامی اصول اخلاقی انسانی و دینی است.
جوانان اصلاح طلب در بخشی از این بیانیه با اشاره به آنکه مشاهدات نشان می دهد حاکمیت برای مقابله با مردم به مرحله استیصال رسیده و چاره ای جز به مسلخ فرستادن کودکان فریب خورده و تطمیع شده پیدا نکرده است، تاکید می کند: از نهادهای مسئول بین المللی درخواست کنیم که در این باره واکنش لازم برای بازداشتن حکومت ایران از این رفتار به شدت غیر انسانی را نشان دهند.
به گزارش کلمه متن کامل این بیانیه به شرح زیر می باشد:
به نام خداوند امید و آزادی
“از شعله امید در سینه‌های خود محافظت کنید، زیرا امید بذر هویت ماست.”
“میرحسین موسوی”
مردم شریف و بزرگ و آزاده ایران، حضور سراسر شور و شعور شما در روز ۱۰ اسفند در اعتراض به بازداشت یاوران سبزمان میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی و فاطمه کروبی برگی زرین در تقویم سبز ایستادگی ما بود. در این روز با وجود افزایش فشارها و تحدید ها و خشونت های غیر انسانی ِ بازوی نظامی کودتاگران، بار دیگر در کنار هم نشان دادیم که برای آرمان و عقیده مان استوار ایستاده ایم و از رهبران و یاورانمان در هر شرایطی حمایت می کنیم و آنها را تنها نمی گذاریم.
به خوبی به یاد می آوریم که موسوی عزیز در ابتدای حضور در صحنه انتخابات شعار هر ایرانی یک ستاد را داد، در آن زمان این حرف ِ نو شاید به مذاق بعضی از ما خوش نیامد، اما این حرف موسوی یک شعار نبود بلکه نشان از باور عمیق او به توانمندی و خلاقیت تک تک مردم داشت، با این بیان ِ موسوی بار دیگر خلاقیتی که به طرق گوناگون در سطوح مختلف جامعه سرکوب شده بود بیدار و به تدریج شکوفا شد، تا جایی که اکنون می بینیم هر ایرانی یک میرحسین است، هر ایرانی یک کروبی است، هر ایرانی یک رهنورد است و هر ایرانی یک رهبر برای جنبش است. می بینیم که هر ایرانی می اندیشد و ایده می دهد و در کنار همه این تکثر ها به برآیند نظر جمع احترام می گذارد. آری، اینک بر ماست در این زمانه ظلم، که ارتباط ما با رهبران جنبش قطع شده است با شعار هر ایرانی یک رهبر به ادامه راهی که در پیش داریم بیندیشیم، و به روشنگری و آگاهی بخشی لایه های مختلف مردم اقدام کنیم و به بزرگتر و فراگیر تر کردن اندیشه سبزمان بپردازیم و با تکیه بر خرد جمعی راست قامت تر از پیش در مسیر دستیابی به آزادی و شرافت و عزت گام برداریم تا بزودی ایران را برای همه ایرانیان، در هر کجای جهان و با هر اندیشه و مسلک و دین و آیینی وطن و مامن کنیم.
هموطنان عزیز
مشاهدات و تصاویر حرکت اعتراضی مردم در شامگاه سه شنبه دهم اسفند متاسفانه نشان از استفاده گسترده غیر قانونی و غیر اخلاقی حاکمیت از کودکان و نوجوانان در فعالیتهای سرکوبگرانه و خشن نظامی داشت. کودکانی که لباس فرم به آنها پوشانده و مسلح به انواع تجهیزات نظامی شده بودند. این اقدام مجموعه حاکمیت ناقض تمامی معاهدات بین المللی در زمینه حقوق کودکان است و یک بار دیگر نشانگر عدم تعهد آنان به تمامی اصول اخلاقی انسانی و دینی است. مضاف بر آنکه نشان می دهد حاکمیت برای مقابله با مردم به مرحله استیصال رسیده و چاره ای جز به مسلخ فرستادن کودکان فریب خورده و تطمیع شده پیدا نکرده است. از این رو لازم می دانیم از نهادهای مسئول بین المللی درخواست کنیم که در این باره واکنش لازم برای بازداشتن حکومت ایران از این رفتار به شدت غیر انسانی را نشان دهند.
همچنین ما جوانان احزاب اصلاح طلب ضمن تشکر و سپاس از مراجع شجاعی که مردم را تنها نگذاشته اند و همواره در کنار مردم بوده اند از دیگر مراجع عزیز می خواهیم که همچون گذشته به صحنه بیایند و وظیفه تاریخی و دینی خود را فرو نگذارند و سکوت خود در برابر رفتارهای غلط و خشن حاکمیت با مردم و هزینه کردن بیت المال برای سرکوب مردم را بشکنند و به مردم بپیوندند. مراجع عالی قدر، ما شما را پیرو امامانی می دانیم که همواره در سختی ها در کنار مردم و در صف اول مقابله با ظلم ایستاده اند، و نیز در طول تاریخ پر فراز و نشیب ایران بارها دیده ایم که روحانیت و مراجع چگونه با فتواهایی که علیه ظالمین داده اند لایه های مختلف جامعه را نسبت به ظلم و ظالمین حساس تر کرده و نیز وجاهت دین های ابزاری حاکمان را از بین برده اند. ما به همراه فرزندان کروبی و موسوی از شما می خواهیم که در برابر بازداشت غیر قانونی و غیر دینی و غیر انسانی رهبران جنبش و نیز سایر زندانیان مهر سکوت را از لبان خود برداشته و تذکرات دینی و اخلاقی لازم را بدهید، اجازه ندهید که عده ای دین را ابزاری برای هوس های دنیوی و قدرت طلبی های خود کنند و از طریق آن کودکان و جوانان را ابزار حفاظت از جاه و مقام خود کنند و بی گناهان را روانه زندان کنند وخون پاک مردم را بر زمین بریزند، به راستی حفاظت از دینی که در ایران چنین به مسلخ قدرت رفته است وظیفه کسی جز شماست؟ ما دور نمی بینیم زمانی را که تیر این مستان قدرت گریبان مراجع و روحانیانی که جز تایید آنان حرفی بر زبان می آورند را بگیرد. از شما می خواهیم که سکوت خود را بشکنید و به این رفتارهای غلط و غیر اسلامی و غیر انسانی اعتراض کنید و باور داشته باشید که همراهی حقطلبانه شما با مردم، با در نظر گرفتن همه اصول دینیتان، همراهی عظیم مردم با شما را در پی خواهد داشت.
در پایان با یادآوری این گفته فرزندان ستودنی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد که ” با اطمینان به استقامت و همت و مهرورزی مردم بود که والدینمان خرداد ۸۸ دل و جان به راهی دادند که ناهمواری و تلخیش از پیش حدس زدنی بود. آنها چنان که می بایست و سزاوار راستگویان بود بر عهد دیرین خود با خدای خود و شما باقی مانده اند” ما نیز اعلام می کنیم که در این مسیر تنهایشان نمی گذاریم و به امید خدا ما نیز به همراه مردم بر عهد خود با خدا و ایشان باقی خواهیم ماند و به زودی آزادی آنان و دیگر زندانیان و ایران عزیزمان را جشن خواهیم گرفت.
ما بار دیگر به حاکمیت هشدار می دهیم که تداوم بازداشت رهبران جنبش و خشونت و ارعاب خیابانی به رادیکال تر کردن فضا دامن می زند، به نظر می رسد که بخشی از حاکمیت بقا و دوام و نفع خود را درخشن تر کردن فضای جامعه می بیند و تلاش در به خشونت کشیدن مردم فهیم جنبش سبز دارد تا بتواند بهتر اهداف خود را پیش ببرد، لذا از مردم هوشیار جنبش بزرگ سبز ایران می خواهیم که مرام و مسلک مسالمت آمیز خود را کنار نگذارند و همچون همیشه هوشمندانه در برابر تحریکات ایستادگی کنند.
فاالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
جوانان احزاب اصلاح طلب

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

میر حسین موسوی زندانهای خامنه ای را بدتر از زندانهای منصور دوانیقی ها و هارون الرشید ها خواند


تازه ترین دیدار میرحسین موسوی با جمعی از فرزندان خانواده های ایثارگران بود.  موسوی در این دیدار ضمن ترسیم آثار جنبش سبز مردم ایران، بر اتحاد و استقامت تا تحقق تغییرات مطلوب در کشور تاکید کرد.
به گزارش خبرنگار کلمه میرحسین موسوی جنبش سبز مردم ایران را موجب الفت و نزدیکی اقشار مختلف مردم به یکدیگر دانست و گفت: «راهبرد زنجیره انسانی از میدان تجریش تا میدان راه آهن در سطح ملی دنبال می شود و همه ما با تکثر آرا، عقاید و فرهنگها و قومیت ها به تدریج لکنت زبان خود را از دست می دهیم و می توانیم راحت تر با هم صحبت کنیم.»
حلقه وصل تشکلها: آزادی٬ عدالت و پاسداری از حقوق ملت
جنبش سبز زمینه آشتی ملی را فراهم  آورده است
وی در همین زمینه افزود :«تشکل های سیاسی که با سیاست های غلط از هم جدا شده بودند، به تدریج به هم نزدیکتر می شوند، با هم مذاکره می کنند و بر سر یک سفره می نشینند. آنچه نقطه وصل آنها با یکدیگر است تلاش برای آزادی، عدالت و تفاهم بر سر پاسداری از حقوق ملت است. مرزهای خودی و ناخودی به تدریج کمرنگ می شود و به جای آن تعامل و گفت و گو می نشیند. امروز به برکت یک جنبش سبز مردمی زمینه آشتی ملی، دوستی و وحدت بیش از همیشه بین فرهنگهای گوناگون، قومیت ها و شیعه و سنی و همه اقشار بوجود آمده است.»
عده ای نفع خود را در تفرقه می بینند
به نام مبارزه با جنگ نرم نفرت پراکنی می کنند
رسانه ملی را به یک رسانه تفرقه افکن یکطرفه تبدیل کرده اند
موسوی گفت :«گرچه عده ای که نفع خود را در تفرقه و شقه شقه کردن مردم می دانند با پرونده سازی و اقداماتی گسترده به نام مبارزه با جنگ نرم نفرت پراکنی را ادامه می دهند و جریانهای ناسالمی که امروز گاهی در فضای مجازی می بینیم که مقدسات را به سخره می گیرند، ریشه در این میلیاردها تومانی دارد که به عنوان جنگ سایبری و لشگر سایبری هزینه می شود. آنها می خواهند همانطور که رسانه ملی را با دخالت خود به یک رسانه تفرقه افکن یکطرفه تبدیل کرده اند فضای مجازی برآمده از جنبش سبز را با ویروس های خود آلوده کنند تا اعتماد ملت اسلامی ما از این پنجره زیبای باز شده سلب شود ولی این توطئه نیز نتیجه عکس خواهد داد.»
سیاست نامه های قدیمی هم ظلم و ویرانی ملک را قرین  هم می دانستند
نخست وزیر دوران دفاع مقدس ضمن اظهار تاسف از اینکه نظام دچار جمود، فساد و ظلم شده است، گفت: «نظام هم اکنون نمی تواند متناسب با تغییرات جهانی و تغییرات داخلی تحول لازم را در خود ایجاد کند. این موضوع طبیعی هم هست چرا که موثرترین عنصر برای تغییرات مطلوب دخالت مردم در همه امور و رعایت حق تعیین سرنوشت برای ملت و رعایت حقوق شهروندی است. حتی سیاست نامه های قدیمی هم ظلم و ویرانی ملک را با هم قرین می دانستند.»
امروز زندانهای ما از فرزندان مبارز و آزادیخواه این کشور پر شده
میرحسین گفت :«قدیم ها در کتابهای دینی خود از زندانهای منصور دوانیقی ها و هارون الرشیدها می خواندیم و امروزه زندانهای ما از فرزندان مبارز و آزادیخواه این کشور پر شده است. حتی کسانی که شاکی از اتهاماتی هستند که بر آنها وارد شده به زندان برده می شوند و تهمت زننده و دستگاههای حامی او دور از دسترس قوه قضاییه قرار می گیرند.»
رمز بازگشت نشاط به جامعه
موسوی کلیدی ترین رمز تحقق مردمسالاری را قبول آرای مردم دانست و گفت : «آرای مردم است که می تواند کشور را از بحرانی که در آن گرفتار شده ،نجات بدهد و شور و نشاط را به جامعه بازگرداند.»

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

بیانیه مادران پارک لاله(مادران عزادار)


تغییر نام، اعلام خواسته‌ها و مواضع 
ما، مادران عزادار پس از يكسال عزاداري همراه با دادخواهي مصمم تر از پيش حركت خود را تا رسيدن به خواسته هاي قانونيمان ادامه خواهيم داد و در ادامه اين راه از اين پس خود را مادران پارك لاله مي ناميم چرا كه اولين ميعادگاه اين خانواده بزرگ پارك لاله تهران بوده و اولين تجمع سكوت در تاريخ 6/4/88 در همين پارك برگزار گرديد. 
مادران به رغم فشار، تهديد، توهين و بازداشت از پاي ننشسته، همچنان و همه جا بين مردم حضوري فعال دارند. 
مادران پارك لاله، مادراني هستند كه فرزندانشان بخاطر شركت در راهپيمايي اعتراضي، آرام و ميليوني پس از انتخابات دوره دهم رياست جمهوري به صرف اعتراض به نتيجه انتخابات كشته شدند. اعتراضي كه با شليك مستقيم به سمت ميليون ها معترض پاسخ گفته شد و در نتيجه آن ده ها تن به قتل رسيدند. 

مادران پارك لاله، مادران تمامي زندانيان سياسي، عقيدتي، فعالان مدني و زندانيان گمنامي هستند كه در زندان هاي كهريزك، اوين، رجايي شهر و ... كشته شدند، شكنجه گشتند، مورد تجاوز قرار گرفتند و يا در دادگاه هاي نمايشي محاكمه و به احكام سنگين محكوم شدند.
مادران پارك لاله، مادران جانباختگان سي و يك سال گذشته هستند كه هرگز از خون فرزندانشان نخواهند گذشت و خواهان محاكمه آمران و عاملان اعدام هاي فردي و دسته جمعي، كشتارهاي قومي و ديني، زندان، شكنجه، تجاوز، ترور، شبيخون به منازل، به خاك و خون كشيدن خوابگاه ها و ... از دهه شصت تا كنون هستند. 
مادران پارك لاله، مادران تمامي جوانان اين سرزمين هستند كه توسط نيروهاي امنيتي بازداشت و سپس مفقود شدند و تاكنون هيچ اثري از آنان نيست. 
مادران پارك لاله، مادران تمامي مجروحان حوادث يكسال اخير مي باشند كه با معلوليت زندگي مشقت باري را پيش روي دارند. 
مادران پارك لاله، اعدام را يك قتل سازمان يافته مي دانند و مخالف هرگونه قتلي با هر شكل و هر نامي از جمله سنگسار و قصاص مي باشند و خواهان لغو قانون مجازات اعدام هستند.
مادران پارك لاله، كه خود قرباني خشونت و تبعيض عليه زنان بوده و هستند از تمامي فعاليت هاي مخالف خشونت و برابري خواهانه حمايت مي كنند و بر همه زنان و مردان آزاده درود مي فرستند. 

مادران پارك لاله (مادران عزادار) - مرداد ماه 89

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

بدرقه نوریزاد به عزتکده اوین / گزارش تصویری


بدرقه نوریزاد به عزتکده اوین / گزارش تصویری
۲۸ مرداد ۱۳۸۹
تحول سبز: محمد نوریزاد کارگردان و فیلمنامه نویس آزاده شامگاه چهارشنبه در پی احضار دادستانی به اوین بازگشت.
به گزارش تحول سبز، نوریزاد در حالی به اوین بازگشت که جمع کثیری از خانواده های زندانیان سیاسی و هوادارانش او را بدرقه میکردند.وی در مصاحبه با برخی برگزاریها احضارش به اوین را بی ارتباط با نامه اخیرش به آیت الله خامنه ای نمی داند.
گفتنی است در چند روز گذشته موج جدیدی از بازگرداندن آزادگان سبز به زندان در ابتدای ماه مبارک رمضان به راه افتاده است.





مرا بکجا خواهند برد در زندان اوین ؟


نمی دانم مرا بکجا خواهندبرد . انتظار پذیرایی ندارم . انتظار رفتار و برخورد خوب ندارم . ممکن است مرا بزنند . بدجوری .
ممکن است مرا به ناسزا و فحش های ناموسی بگیرند . بدجوری .
وممکن است حتی مرا بقول بازجویم محارب تشخیص دهند و به دم تیغ بسپرند . هرچه را که پیش آیدبه آغوش می کشم . برای آینده ی مردمان سرزمینم . بدرود  .

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

آخرین نامه ی محمدنوری زاد به رهبر

آخرین نامه ی محمدنوری زاد به رهبر

مرگ، بی‌گمان سر خواهد رسید، و ما را و شما را به کام خود فرو خواهد کشید. جنازه‌ی ما را که ناشناس و بی‌کس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور می‌سپرند، و جنازه‌ی شما را که معروف عالمید، مردمان بی‌شمار، بر سر دست می‌برند و اشک‌ریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدی‌تان می‌نهند.
سلام و درود به محضر رهبر گرامی ما حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
مرگ، بی‌گمان سر خواهد رسید، و ما را و شما را به کام خود فرو خواهد کشید. جنازه‌ی ما را که ناشناس و بی‌کس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور می‌سپرند، و جنازه‌ی شما را که معروف عالمید، مردمان بی‌شمار، بر سر دست می‌برند و اشک‌ریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدی‌تان می‌نهند. مزار ما، گذرگاه باد و باران و محل تابش آفتاب داغ می‌شود، و مزار شما، با گنبد و بارگاهی مجلل، با تالارها و شبستان‌ها و رواق‌ها و صحن‌ها و هتل‌ها و دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه، و با فروشگاه‌ها و کتابخانه‌ها و بوستان‌هایی پر از گل و گیاه، آذین خواهد یافت.
ما، که غریب و گم‌گشته‌ایم، زود از خاطره‌ها محو خواهیم شد، شما اما، که از سامان‌دهندگان بخش‌هایی از تاریخ این سرزمین‌اید، تا روزگاران دراز بر سر زبان‌ها خواهید بود. با هر آنچه که ما نخواهیم داشت، و با همه‌ی آنچه که شما خواهید داشت، یک سرنوشت مشترک، ما را و شما را به هم پیوند می‌زند. و آن: پوسیدن و خوراک مار و مور شدن جسم‌هایمان، و پاسخ‌گویی به رفتار و اعمال دنیاوی‌مان در سرای باقی است. و باز این که: ترازوی دقیق و مویین خدا، به یک جهش، تکلیف خرد و کلان ما بی‌نشانان را مشخص می‌کند، و  تعیین تکلیف شما، به خاطر مسئولیت‌های فراوانتان به درازا خواهد کشید.
گرچه در دستگاه سریع‌الحساب خدا، زمان به کشداری ایام عمر ما نخواهد بود، با شما اما، تا به ریز ریز امضاها و امر و نهی‌ها و خنده‌ها و اخم‌ها و طردها و جذب‌هایتان رسیدگی نشود، زمان بر شما به کندی گام‌های مور، گذر خواهد کرد.
ما را و شما را یک به یک بر بلندی‌های محشر می‌ایستانند تا راضیان و ناراضیان با عبور از مقابل ما، ما را و شما را شناسایی کنند و فریاد هواخواهی و دادخواهی سر دهند. ما را که آوازه‌ای با ما نیست، مردمان فراوانی نخواهند شناخت، شما را اما دوستان راضی، و شاکیان ناراضی بسیار خواهد بود.
دوستان و دوستداران شما، از نیکی‌های شما خواهند گفت. که:
خدایا، ما شاهد بودیم که سیّد علی خامنه‌ای، سخنوری شجاع و نترس و صاحب نفوذ بود. ما را در همه حال به تقوای الهی دعوت می‌نمود. صدای خوشی در نماز داشت. از مال دنیا هیچ برای خود برنداشت. یک تنه دست به گلوی آمریکا و اسراییل فشرد و جلوی چشم مردمان دنیا، با این زورگویان خدانشناس درافتاد. سید عزیز، کشور ما را از هزار توی فتنه‌ها عبور داد و به هر بهانه، ما را از دشمنان در کمین باخبر کرد و بر حذر ساخت. در زمان دراز رهبری او، کشور ما گرچه درفقر و فساد ریشه‌داری دست و پا می‌زد، همزمان اما از سلول‌های بنیادین به شلیک موشک‌های یک و دو و سه‌ی شهاب، و از آنجا به غنی‌سازی اورانیوم، و از آنجا به پرتاب ماهواره‌ی امید، و حتی به پیروزی حزب‌الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه بر اسراییل دست یافت. ما ای خدا، در زمان رهبری او، از انزوای فقر به در آمدیم و به نوا رسیدیم. خدایا، ما که در دنیا از او، و از رهبری او خوش و خشنود بودیم، تو نیز بیا و از او راضی باش و حساب و کتاب دنیا را بر او آسان بگیر و در بهشت خودت جا و مرتبه‌ی مناسبی برای او مهیا کن.
رهبر گرامی،
همه‌ی ما قبول داریم که شما هوشمندی‌ها و درایت‌های موثری را به روان جامعه جاری فرمودید، اما شرمنده‌ام که  فراتر از دوستان و دوستداران شما، که عمدتا از بهره‌مندان رهبری شمایند، جماعتی نیز از شما به خدا شکوه خواهند کرد. من، از باب دوستی و رفاقت، و از باب فردای نیکی که برای شما آرزو دارم، شمارگانی از این شکوه‌ها را برای شما واگویه می‌کنم تا مگر در این فرصت باقیمانده، خود را برای پاسخ‌گویی به مطالبات رها مانده‌ی مردم در پیشگاه عدل خدا  آماده کنید. با این اشارت، که دستگاه حسابگری خدای متعال، خود به ذات رفتار ما و شما واقف است، و ابراز رضایت و شکایت مردمان، تنها تراشه‌ی نوری است از عدالت او تا حجت بر همگان ما وشما تمام شود. از زبان شخص شما بارها و بارها شنیده‌ایم که: مراقب ”حق النّاس” باشید. هرآنچه که من در اینجا از شکواییه‌ی مردمان‌مان در محشر عدل خدا بر می‌شمرم، گزیده‌ای از میلیون‌ها حق پنهان و آشکاری است که شما چه بخواهید و چه نخواهید، باید بدان‌ها پاسخ گویید.
شاید دوستان چشم‌بسته‌ی حضرت شما که در دستگاه‌های قضایی و امنیتی به انجام وظیفه مشغولند، از نمونه‌ی پرسش‌هایی که من برای شما آورده‌ام برآشوبند و با من آن کنند که با صدها بی‌گناه کرده و می‌کنند، شما اما بزرگوارانه به آنها بفرمایید: چه نوری‌زاد را خاموش کنید و چه نکنید، و چه او را به داغ و درفش بسپرید و چه به تبعید و آوارگی‌اش دراندازید، من خامنه‌ای در فردای حسابرسی نافذ خدا با همین پرسش‌ها مواجهم. او را رها کنید که او حق دوستی را با من بجای آورده و مرا از فردای بی‌کسی‌ام باخبر کرده است. پس با این مقدمه، شما را به عرصه‌ی محشر می‌برم. به همان بلندی مشرف. شما هستید و مردمان معترض. و خدایی که قاضی منصف این عرصه حساس و حتمی است.
در آن وادی پراضطراب، شاکیان شما از شما به خدا شکوه خواهند کرد و ندا در خواهند داد:
۱- ای خدا، سیّدعلی خامنه‌ای، درکنار خوبی‌هایی که باید می‌داشت و داشت، و با کارهای خوبی که باید انجام می‌داد و داد، از همان بدو رهبری اما، برطبل تفرقه‌ی آحاد مردمان کوفت و با علم کردن بیرق «خودی و غیرخودی» جامعه را رو به انشقاق هرچه بیشتر شتاب داد. وی، هیچ‌گاه به ما که موافق او و کارهای او نبودیم، روی خوش نشان نداد و تا توانست، راه‌های عبور ما را مسدود کرد. خدایا، مگر نه این که او، علاوه بر آن که رهبر موافقان خود بود، رهبر ما مخالفان و منتقدان خود نیز بود؟ از او بپرس چرا حق رهبری را درباره‌ی ما مخالفان ادا نکرد؟ چرا بیهوده ما را به تنگنای دشمنی درانداخت؟ چرا حقوق ما را به هیچ گرفت؟ چرا در همه جا، گزینش‌گران او، راه را بر ما و بر فرزندان ما بستند و حیثیت اجتماعی و شهروندی ما را منکر شدند؟
۲- خدایا، دوره‌ی طولانی رهبری سیّدعلی خامنه‌ای، مرهون همراهی و همدلی ما مردمان ایران بود. او – سیدعلی – هیچ‌گاه از جانب ما مردم به مشکلی که ناشی از عدم همراهی ما باشد، در نیفتاد. ما ایرانیان، جز همراهی با هر آنچه که او می‌خواست و بدان متمایل بود، دغدغه‌ای نداشتیم. اما عجبا که درهمان سال‌های رهبری او، جو جامعه، به لایه‌های تودرتوی خوف و هراس آلوده شد. جمعی از مردمان، به خاطر کمترین اعتراض و نقد از بزرگان تحمیلی، به حبس و شکنجه در می‌افتادند و دچار آسیب‌های روانی و اجتماعی فراوان می‌شدند. شب‌ها و روزهای خانواده‌های بسیاری، در متن اضطراب سپری می‌شد. تا بدانجا که: امنیت روانی جامعه مخدوش گردید. فضای تلخ پلیسی، جان جامعه را خراشید. امنیتی هم اگر بود، برای موافقان او بود. نصیب مخالفان، گرچه نخبه و برجسته و کاردان و کارآمد، جز هراس، هیچ نبود.
۳- خدایا، در دوره‌ی رهبری سیّدعلی، قانون، و تن سپردن مسئولان به قانون، خوار و خفیف شد. خواص، از قانون، نردبانی برای بالا رفتن از فرصت‌ها پرداختند.  یک فلک‌زده بی‌نشان، بخاطر یک میلیون بدهی، به زندان حکومت می‌افتاد، اما رییس‌جمهور مطلوب او، و معاون اول رییس‌جمهور، و برخی از وزرا و مدیران دولتی او، با میلیاردها اختلاس و کلاشی، در ماراتن فریب مردم، دکمه‌های بیخ گلو را به رخ می‌کشیدند و به ریش قانون و به ریش مردم می‌خندیدند. همین قانون، درمجلس، فرش زیر پای نمایندگان بزدل مجلس می‌شد. تا در دستگاه قضایی توسط برخی از قاضیان مرعوب و رشوه‌خوار ذبح شود، و پوستش به دست جمعی از ماموران وزارت اطلاعات دریده گردد، و تا مایملکش، به یغمای آن دسته از سپاهیانی رود که در چارچوب قانون می‌ایستادند و هیکلش را رنگ می‌زدند.
۴- خدایا، در زمان رهبری سیّدعلی، کارهای خوب و فراوانی صورت گرفت، با آن همه اما،  اعتیاد و بی‌کاری و مصرف فراوان، عضو موثری از شاکله‌ی کشور شد. آبروی کشور در سطح جهان، فرو کشید و به انتهای جدول آبروداران جهان نزول کرد. علتش این بود که هم خود سیدعلی، و هم دولتمردان، و هم مجلسیان، و هم قاضیان، و هم پاسداران، و خلاصه: همه و همه، مشغله‌هایی پیدا کرده بودند که سخت مشغولشان کرده بود و فرصتی برای آنان  باقی نمانده بود تا به سالم‌سازی فضای کلی جامعه بپردازند. وقتی هر یک از اینان به کارهای متعددی گرفتار بودند، کسی نمی‌ماند که به اعتیاد گسترده‌ی مردان و زنان و جوانان کشور، و به بیکاری آنان، و به مصرف‌گرایی فراوان‌شان، و به کج‌روی‌های مکررشان رسیدگی کند.
۵- در زمان سیّدعلی، خدایا، ریا و چاپلوسی و دروغ و مسئولیت‌ناپذیری مردم و مسئولان، به فرهنگی رایج منجر شد. مسئولان، پیوسته دروغ گفتند و کج رفتند، و مردم، با نگاه به آنان، از آنان آموختند: آنجا که فرد نامتعادلی چون رییس‌جمهور دروغ می‌گوید و پول و فرصت مردم را بالا می‌کشد و دوستان خود را نیز دراین حرام‌خواری و به باد دادن فرصت‌های بی‌بازگشت کشور تهییج می‌کند، پس چرا آنان نخورند و مصرف نکنند و دروغ نگویند و دوستان و هم‌کیشان خود را به نوا نرسانند.
۶- نخبگان، خدایا، به دلیل بر سر کار بودن ناشایستگان و نالایقان، و به دلیل تخریب وجهه‌ی قانون، و به خاطر امنیتی که وارونه عربده می‌کشید، ناگزیر به خارج از کشور پناه بردند. و کشور، روز به روز، به فقر نخبگی درافتاد. کارهای محوری کشور بر زمین ماند. مدیریت کودنانه‌ی مبتنی بر نفت‌خواری، نشان داد که جز شعارهای سطحی سال به سال، هیچ تحرک قابلی برای اقتصاد غیرنفتی کشور در کار نبود. خدایا بزرگان ما، ما را جوری تربیت کردند که جز مصرف و کم‌کاری و کج‌روی، دغدغه‌ای نداشته باشیم. نخبه‌ها رفته بودند و کشور، دربست در دست آنانی بود که با نخبگی نسبتی نداشتند. و همین آفت نخبه‌کشی و گرایش به بی‌نخبگی، باعث شد که کارها بدست نااهلان و بی‌سوادان بیفتد و دارایی‌های کشور به باد داده شود.
۷- خدایا، در زمان سیّدعلی، بویژه در اواخر عمر او، مردمان، که طبق قانون، از حق انتقاد و اعتراض و اعتصاب برخوردار بودند، هیچ‌گاه فرصتی برای ابراز خواسته‌های خود نیافتند. کمترین تقلای نقد و اعتراض آنان بحساب دشمنی و جاسوسی و براندازی گذارده می‌شد، و در حرکتی همه‌جانبه، همه‌ی معترضان به شکنجه و زندان و انفرادی درمی‌افتادند، و در احکامی مضحک و از پیش مشخص، به سه سال و پنج سال و ده سال و اعدام، محکوم می‌شدند.
۸- خدایا، دیدی که خامنه‌ای، در کنار همه‌ی خصلت‌های خوبی که داشت، برای تداوم رهبری‌اش اما، مقوله‌ای به اسم نظارت استصوابی را در انتخابات مجلس خبرگان باب کرد تا مبادا، نماینده‌ای مستقل و منتقد و صاحب‌رای، به آن مجلس راه یابد و به ساحت رهبری او و خطاهای رهبری او متعرض شود. نتیجه این شد که نقد از رهبری به گناهی نابخشودنی تغییر ماهیت داد و کسی را جرات اعتراض و ایراد و پرسش نماند. و باز نتیجه این شد که هاله‌ای از تقدس به ساحت رهبری او راه یافت و بکلی سیدعلی را از دسترس ما مردم جدا کرد و به دوردست‌های تقدس برد و بر سریر سروری نشاند. قدرت مطلقه‌ای که او برای خود سامان داده بود، هرگز به کسی و جریانی اجازه‌ی ورود به حریم  آسیب‌شناسی خیرخواهانه رهبر نداد. نتیجه این شد که خلاف‌کاری، به بدنه‌ی بیمار و تب‌آلود ارکان اصلی کشور رسوخ کرد. و کسی نبود از کسی مطالبه‌ی حق مردم کند. کشور سال به سال، از جهات گوناگون فرو کشید و در زباله‌ی روابط تو در توی مناسبات سخیف طایفگی فرو رفت و پس کشید و با همه‌ی هزینه‌ها و شهیدها و آسیب‌ها و زحمت‌ها، به جایی نیز نرسید.
۹- در ادامه‌ی این فروپاشی‌های همه‌جانبه،  به چهره‌ی کلی کشور نقابی از دروغ بسته شد. به نحوی که: صدا و سیما، خشن‌ترین دروغ‌ها را آذین بست، و وجهه‌ی ملی بودن خود را در سانسوری سراسیمه و گسترده، به فریبی مشمئزکننده تنزل داد. و سایر رسانه‌ها نیز، به تلمبه‌ای مانند شدند که از چاه آب، به جای آب، سرگین‌های بویناک بیرون می‌کشیدند و جبّارانه آن را بر طبق نیاز مردم می‌نهادند.
۱۰- خدایا، سیّدعلی، رسما در دفاع از فرد کم‌خردی چون احمدی‌نژاد به میدان رفت و سیمای مستقل رهبری خود را خرج او کرد تا به زعم خویش حفظ نظام را که از اوجب واجبات بود، جامعیت بخشد. و حال آن که، حفظ نظامی که تا گلو در پلشتی و دروغ و فریب و ورشکستگی فرو رفته بود، جفا به مقام خداوندگاری تو، و جفا به ما مردم و نسل‌های بعدی ما بود. باید آن نظام آلوده به دروغ، جایش را به یک نظام درست می‌داد اما خامنه‌ای راه را بر هرگونه تغییر بست تا بساط قدرت، همچنان در اختیار او باشد.
۱۱- خدایا، در زمان دراز رهبری سیّدعلی، نمایندگان روحانی او، به هر کجای مقدّرات جامعه سر فرو بردند و بی آن که مسئولیتی بپذیرند، در بایدها و نبایدها و حیثیات کلی کشور دخالت کردند. و چون سواد و آگاهی و تخصصی در آن امور نداشتند، روند اوضاع کشور را به قهقرا بردند. سال به سال، کشور، به لحاظ علمی، و به لحاظ توسعه و رشد در موازین حقوقی و اجتماعی و فرهنگی، فرو کشید. تا آن که در انتهای رهبری او، جمهوری اسلامی ایران، در کنار کشورهای ورشکسته، به آمار جهانی راه یافت. اختناق و سانسور و حق‌پوشی، به رویه‌ای متداول بدل شد. هم در میان مردم، و هم حتی در میان روحانیان. روحانیتی که جذابیت منبر و خطابه‌اش در آزادگی‌اش بود، و در سخنوری شورانگیز و منتقادانه و روشنگرانه‌ی او، به آنچنان بهتی از ترس و خط قرمزهای حکومتی در افتاد که در منبر او هیچ فصل مشترکی از درد و داغ مردمان مشاهده نشد. این بهت ناشی از ترس، به خانه‌ی معنوی روحانیان که حوزه‌های علمیه باشد نیز راه یافت و از او چهره‌ای مخوف پرداخت. هیچ روحانی مستقلی پیدا نشد که ترس را زیر پا بگذارد و سخن از بغض‌ها و درد‌های مردم بگوید و انگشت بر نقد مراجع و حوزه‌ها و حاکمیت بگذارد. روحانیتی که هویتش در استقلال و عدم وابستگی‌اش به حکومت‌ها بود، به آنچنان روزی از بی‌هویتی دچار شد که جز روحانیان مجیزگو را فرصت منبر و تبلیغ نماند. چرا که روحانیان منتقد، به اسم منافق، از گردونه‌ی مجامع و حوزه‌های علوم دینی کنار گذارده می‌شدند. در عوض، مداحان سطحی و فریبکار، فرصت جولان یافتند و طی سالهای متمادی، بلایی بر سر اسلام و شرافت دینی مردم آوردند که اگر کینه‌توزترین دشمنان اسلام نیز به واژگونی تشیع در کشور ما اراده داشتند، هرگز به این سهولت به آرزوی خود نمی‌رسیدند.
۱۲- خدایا، سیدعلی، با گماردن افراد سست و بی‌دانشی چون شیخ محمد یزدی بر راس دستگاه قضا، حیثیت قضا و قضاوت را در کشور ما به خاک انداخت. در کشورهای کافر دنیا، عدالت ناشی از قانون، حتی به رییس‌جمهور و دولت و بزرگان آن کشور می‌پرداخت و به محض تشخیص خطا، آنان را از بلندای قدرت به زیر می‌کشید. اما در کشور ما، قانون و قضا، به طنزی بدل شد که جز شوخی از آن چیزی مستفاد نمی‌شد. ظاهرا همگان، و بویژه بزرگان، راه‌های گریز و دور زدن قانون را به خوبی دریافته بودند و دلیلی برای هراس از گرفتاری نداشتند. آنچنان که گویا جمعی از قاضیان به رشوه، و جمعی به نابخردی، و جمعی به انتشار نکبت در دستگاه قضا مامور شده بودند. و در آن میان، از دست قاضیان صادق و قلیل نیز کاری ساخته نبود. اوج فلاکت دستگاه قضا آنجا پا گرفت که روحانی خالی‌الذهنی چون صادق لاریجانی به حکم سیدعلی بر مسند قاضی‌القضاتی کشور نشست. در طول تاریخ و در همه جای دنیای فهم، قاضی‌القضات به کسی گفته و می‌گویند که در کار قضا و قضاوت، هم بلحاظ علمی، و هم از حیث تجربه، کارآمد قاضیان و کارکشتگان دستگاه قضا بوده باشد. اما این شیخ، بدون این که ذره‌ای تجربه، و ذره‌ای دانش قضایی داشته باشد، بر مسندی نشست که هرگز مستحقش نبود. وی، نیامده آستین‌ها را بالا زد و گوش بفرمان شد و هرچه را که ماموران وزارت اطلاعات و پاسداران امنیتی به او دستور فرمودند، در دستور کار خود قرار داد و برای اولین بار در تاریخ قضا و قضاوت، به خلق جرم‌هایی مبادرت ورزید که از فرط سستی،  کودکان را نیز به خنده وا می‌داشت. اما همین جرم‌های خنده‌دار، باعث شد که با امضای این شیخ قضاوت نکرده و قضاوت ندیده، ناگهان صدها مرد جوان و پیر و زن و دختر به زندان‌های انفرادی و شکنجه در افتادند. خدایا، ما به چشم خود دیدیم که انسانیت، در آن ژولیدگی قضایی، چگونه به هیچ گرفته شد، و عدالت و علی و اولاد علی، و همه‌ی آموزه‌های دینی، به اسم دین چگونه به مسلخ برده شدند.
۱۳- البته خدا، در همه‌ی این سال‌ها، سیدعلی، فرهنگ شعارگویی و شعارخواری را در جامعه‌ی ما به اعلا درجه رساند. تا توانست، با الفاظی تند و گزنده، و با ادبیاتی که دوره‌اش سپری شده بود، با قدرت‌های برتر جهان سخن گفت. بی آن که پا به پای مرگ بر آمریکاهای مکررش، در داخل، مقدمات درستی و عدل و انصاف و کار و تولید و معیشت و رشد و توسعه و بالندگی را فراهم آورد. این ادبیات، از گنجینه‌ی دارایی‌های خود، فرد منطبقی چون احمدی‌نژاد را برگزید و برکشید و بر مسند نشاند تا بلندگوی شعارگویی فعال‌تر شود، و سفره‌ی شعارخواری عوام، با همه‌ی فلاکتی که گرفتارش بودند، آذین یابد. این شعارها، کشور ما را بر صدر جدول نفرت مردمان جهان نشاند. هر کجا در هر نقطه از جهان فهم، تا اسم ما ایرانیان شنیده می‌شد، ای خدا، بی آن که دیرینگی چند هزار ساله‌ی ما، و دارایی‌های علمی و فرهنگی ما متبادر شود، تندی و عبوسی و هیمنه‌ی تروریستی ما تبلیغ می‌شد.
۱۴- خدایا، ما از همین صحرای محشر، با صدای بلند اعلام می‌داریم:  ماموران سیدعلی ممکن است از مطالعه‌ی این نوشته برآشوبند و برای نویسنده‌ی صادق آن برنامه‌ای تدارک ببینند. به آنان بگو که اگر نوری‌زاد در زمان علی (ع) بود و این نامه را از سر خیرخواهی و حتی انتقاد صرف برای او می‌نوشت، با آغوش گشوده‌ی علی و یاران او مواجه می‌شد و هرگز کسی متعرض او نمی‌شد. اما چرا در جامعه‌ی ما، علی و اولاد علی، برای حکومتی هزینه شدند که نسبتی با عدل و سیره‌ی علی نداشت اما مرتب از علی سخن می‌گفت و از همگان انتظار همراهی داشت و همگان را نیز به عاقبت کوفیان و خائنان کوفه احاله می‌داد.
۱۵- خدایا، سیّدعلی، با همه‌ی مراتب علمی‌اش، و با همه‌ی زیرکی و شم شریف سیاسی‌اش، و با همه‌ی ذکاوت‌های منحصر بفردش، بی آن که خود به عاقبت رفتارش بیندیشد، به برآوردن قدرتی مخوف و پنهانی دست برد. سپاه را که باید از مراودات سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی به دور می‌بود، به هر کجای مواضع  کشور نفوذ داد و مستقیما دایره‌ی سیاست را که به سلامت روانی آحاد مردم و برجستگان سیاسی کشور محتاج است، به قمه و کلت و ضرب و شتم و زندان و شکنجه آلوده کرد. به موازات دستگاه رسمی وزارت اطلاعات، سپاه را واداشت تا او نیز به کارهای اطلاعاتی و امنیتی ورود کند و بساط موازی و مشرف بر وزارت اطلاعات را در همه جا بگستراند. این قدرت پنهان، هم خود قاچاقچی فعالی بود و سالانه میلیاردها دلار از مبادی رسمی و غیررسمی به واردات کالا مبادرت می‌کرد، و هم با کلت و بی‌سیم و مسلسل خود در مناقصه‌های اقتصادی شرکت می‌نمود و در همه جا نیز   برنده‌ی بلامنازع این مناقصه‌ها بود، و هم به تنظیم روان امنیتی کشور – آن‌گونه که خود می‌خواست – دست می‌برد.
مشغله‌های این چنینی، ای خدا، باعث شد که سیّدعلی، هرگزبه میزان مصرف مواد مخدر در کشورش که در صدر جدول جهانی بود، نیندیشد. و همچنین، هیچ‌گاه به رواج تن‌فروشی دخترکان و زنان سرزمینش، و به فروپاشی روال رایج فعالیت‌های اقتصادی مردمش، و به اسلامی‌که زیر دست و پای ماموران قلدر و بی‌خرد، و مسئولان بی‌کفایت، و قاضیان مرعوب و ناسالم پرپر می‌زد و استمداد می‌طلبید، توجه نکند.
۱۶- تا این که ندانم‌کاری‌ها و شعارگویی‌ها و فریبکاری‌های فرد نالایقی چون احمدی‌نژاد، سرنوشت سوزناک ما را به تحریم و تقبیح و تحقیر جهانی درانداخت. بله ای خدا، جهانیان، با هر نیت و با هر آواری که برای ما تدارک دیده بودند، در تحریم همه‌جانبه‌ی ما متحد شدند. التماس‌های پنهان و آشکار رییس‌جمهور آشفته حال ما به جایی نرسید. تا این که متحدان جهانی، با همین تحریم‌های همه‌جانبه، بساط کاذب برقراری و برپایی ما را برچیدند و بر زمین گرممان کوفتند.
رهبر گرامی‌ما،
کامتان شیرین. اگر که، از مطالعه‌ی این نوشته کامتان تلخ شده است. ما به همگان، و حتی به کودکانمان آموخته‌ایم: دوستی در صداقت است، گر چه تلخ. اگر مرا بنا بر چاپلوسی و فریب بود، شما را با الفاظی  نرم و سراسر مداحانه  می‌ستودم. اما چه کنم که هنوز شما را دوست دارم و به نام نیک شما در پهنه‌ی تاریخ این سرزمین، سخت مشتاقم. پس، این آخرین نوشته‌ای است که مستقیم، رو به شما می‌نویسم. و خود، به عاقبت تلخ آن واقفم. چرا که ماموران و قاضیان گوش بفرمان ما، در کار خود استادند. آنان نیک می‌دانند چگونه یک معترض و منتقد را با شکنجه و فحش‌های ناموسی به تنگنای روحی و روانی در اندازند. من همه‌ی این ابتلائات آتی را بجان می‌پذیرم تا صدای سخن خود را به گوش حضرت شما برسانم.
ای کاش بعد از پنج نامه‌ای که چه در بیرون زندان و چه از داخل زندان برای جنابعالی نوشتم، مرا فرا می‌خواندید و بر من می‌آشفتید که فلانی، تو را چه می‌شود؟ مرگت چیست؟ و من، با شما، نه از فرصت‌های از کف رفته، نه از بسیج و سپاه واژگون شده، نه از بن‌بست حتمی و فروپاشی عن‌قریب، نه از مردم از کف رفته، نه از فلاکت جهانی مردمان ایران، بلکه از ضربه‌هایی می‌گفتم که بر در خانه‌ی شما می‌خورد و شما آن‌ها را نمی‌شنوید. و آن، ضربه‌های کف دست مرگ است که بر خانه‌ی دل ما و شما می‌خورد و ما بی‌اعتنا به او، سر به کار دلخواه خود فرو برده‌ایم. بله رهبر گرامی، مرگ، بی‌گمان سر خواهد رسید، و ما و شما را به کام خود فرو خواهد کشاند. جنازه‌ی ما را که ناشناس و بی‌کس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور می‌سپرند، و جنازه‌ی شما را که معروف عالمید، مردمان بی‌شمار، بر سر دست می‌برند و اشک‌ریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدی‌تان می‌نهند.
رهبر گرامی‌ما،
این که ”آخرین نامه” را به این نوشته عنوان داده‌ام، نه از این روی است که امیدم از شما و اصلاح امور کشور سلب شده است، بلکه آرزو دارم در این روزهای پایانی عمر، نام نیکی از خود به یادگار گذارید و خطاهای رفته را به سامان خویش باز آورید. فردا، مردم از ما که بی‌نشان و بی‌آوازه‌ایم، هیچ نخواهند گفت، اما از شما، به محافل مردمان، سخنان فراوانی راه خواهد یافت. آنان با غرور خواهند گفت: خامنه‌ای، رهبری فهیم و باخرد بود. گرچه در مقطعی از اواخر عمرش، رشته‌های اداره‌ی کشور از دستش به در رفت و خسارت‌ها بالا گرفت، در سال‌های بعد اما، وی به مجاهدتی شبانه روز پرداخت. دل‌های رمیده را از هر سو بر سر سفره‌ی همدلی باز آورد و برای ایرانیان پراکنده آغوش گشود. اشک‌ها را سترد. قدرت‌های در سایه را از هر کجای کشور به زیر کشید. به نمایندگان مردم اقتدار بخشود. خود را، همچون نلسون ماندلا، از منصب‌های کلیدی کشور کنار کشاند و راه را بر حاکمیت قانون هموار ساخت. بساط رابطه‌های مخوف را برچید. آدم‌های کم‌خرد خانه کرده بر مسندها را به زیر آورد و برجستگان و شایستگان را بر سر کارها گمارد. مرز مضحک میان خودی و غیرخودی را محو کرد و شرافت مخدوش ایران و ایرانی را ترمیم کرد و برکشید.
آری رهبر گرامی،
همه‌ی ما دوست داریم شما را بر بلندای سربلندی ببینیم و نام نیک شما را بر تارک هماره‌ی تاریخ  سرزمین خویش تماشا کنیم. شما اکنون، در دو قدمی یک چنین افق مبارکی ایستاده‌اید. در این یک سال گذشته، مردمان ما توسط همان قدرت‌های در سایه، به آسیب و تفرقه و انشقاقی بزرگ دچار شده‌اند. به امید روزی در همین نزدیکی‌ها، که با درایت شما، همه‌ی دورنگی‌ها به یک‌رنگی، و همه‌ی جدایی‌ها به یکتایی منجر شود. و این، ممکن نخواهد شد الا با به بازی گرفتن فهم مردمان. حکومتی که بر جهل مردمان خویش خانه بسازد، شایسته‌ی حتمی‌فروپاشی است. و شما نیک‌تر از ما می‌دانید که: ما را جز به فرا بردن فهم‌ها، و اعتنا بخشودن به خواست مردمان‌مان چاره‌ای نیست.
رهبر گرامی،
اگر پرسش شما این است که از کجا می‌توان آغاز کرد، پاسخ می‌دهم: به یک دستور شریف شما همه‌ی زندانیان بی‌گناه ما به آغوش عزیزان خویش باز می‌گردند. این همان بارقه‌ی پربرکتی است که امید بارش آن را به شما دل بسته‌ایم. مابقی راه را خود خدا پیش روی شما خواهد گشود. و من، نام نیک شما را می‌بینم که مردمان ما با غرور بر زبان می‌آورند و بدان مباهات می‌کنند. یا علی!
فرزند شما: محمد نوری‌زاد      بیست مرداد هشتاد و نه

۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

پرونده سازی، مغز شویی و خیانت به یک انقلاب مردمی

کلمه

 استالین برای استیلای یک نظام توتالیتر تمام عیار بر اتحاد جماهیر شوروی نیازمند شکستن و محو هر گونه اعتراض و مخالفت سازمان یافته یا فردی٫ بالفعل یا بالقوه بود. انجام این امر به نهادهای امنیتی ویژه با قدرت نامحدود به مثابه یک دولت سپرده شده بود. آنها برای تحقق ماموریت خود مجاز به استفاده از هر وسیله و روشی بودند و سازمان قضایی کشور تیز تحت امر آنها عمل میکرد. حوزه عمومی غیر دولتی و حریم خصوصی معنا و مفهوم نداشت. دولت حق مداخله در کلیه امور را داشت و همه امور هم جنبه امنیتی داشت. حتی مسائل ساده زندگی مثل لباس پوشیدن, رفتن به تئاتر و سینما یا گوش دادن به موسیقی. همه کس و همه جیز دشمن تلقی میشد. نه تنها حزب, بلکه سازمان غیردولتی و حتی هویت مستقل فردی دشمنان بالفعل یا بالقوه بودند. حتی موافقان و دوستان امروز هم دشمنان احتمالی تلقی میشدند و می باید تحت مراقبت امنیتی قرار میگرفتند. اراده استالین تجلی ارزشهای انقلاب و خواست طبقه کارگر بود و به همین دلیل دروغ, شکنجه, گرفتن اقرار دروغین, مغز شویی, پرونده سازی, ترور فیزیکی و شخصیتی برای نابود کردن مخالفان و معترضان نه تنها مشروع و مجاز که به لحاظ ایدئولوژیکی واجب بود. برای افراد، مخصوصا شخصیتهای سیاسی به فراخور حالشان پرونده امنیتی تشکیل میشد و مرتبا پر و به روز میشد. واقعیت مهم نبود. پر بودن پرونده مهم بود تا در صورت لزوم معترضان یا حتی دوستانِ یک ساعت پیش به انواع فساد و جنایت متهم شوند و معلوم گردد که از اول افرادی مشکوک, نفوذی, وابسته به قدرتهای خارجی و ضد انقلاب بوده اند و حالا به همت نیروهای امنیتی افشا شده اند. در عین حال با انحصار کامل رسانه های جمعی, خلط حق و باطل در افسانه سرایی های امنیتی و ترتیب جلسات و کلاسهای توجیهی برای مقامات دولتی و مردم در کلیه رده ها مغز شویی به صورت مدام و با استفاده از آخرین تکنولوژیها اجرا میشد تا فرایند حذف و تصفیه از جمله در داخل سرویسهای امنیتی به راحتی صورت گیرد و جنایت با وجدان آسوده یا به ظاهر آسوده صورت پذیرد. بدین ترتیب مقامات امنیتی که باید مانع خیانت میشدند، تبدیل به خائنین اصلی به کشور و منافع عالی آن میگردیدند.
شنیدن افسانه سرایی های امنیتی عوامفریبانه, پر از دروغ و جعلیات و مملو از تناقض فردی تحت نام مستعار مشفق که خود را از مقامات عالی امنیتی کشور معرفی می کند و مدعی است برای همه مقامات و نهادهای عالی کشور جلسه توجیهی تشکیل داده است به طور طبیعی ذهن را به سوی خاطره دستگاه امنیتی استالین سوق میدهد. در اینجا در صدد ازیابی, تفکیک واقعیت از جعلیات و یا تحلیل این افسانه امنیتی نیستیم, افسانه ای که هدف از آن توجیه جنایتهای انجام شده و آماده سازی یاران به ویژه آنهایی که دچار تردید شده اند برای ادامه راه است.
“کلمه” با عذرخواهی از تمام کسانی که نام آنها در این سخنرانی آورده شده است, ارزیابی و تحلیل را به مخاطبان آگاه و مردم شریف و فهیم کشور واگذار میکند و به طرح این سوال ساده بسنده میکند که کدام اصل اخلاقی مانع این افراد با این طرز تفکر برای تقلب سازمان یافته در انتخابات می شود؟ افرادی که برای آنها هدف وسیله را توجیه می نماید و پیروزی رقیب در انتخابات را شکست هدف خود تلقی میکنند و در این راه از هیچ گونه مداخله ای در عرصه سیاست و انتخابات و حتی عرصه های قضایی باکی ندارند. نکته ای که پیش از این نیز در شکایت‌نامه هفت نفر از قربانیان دخالت نظامیان در عرصه سیاست و انتخابات به آن اشاره شد، و در اعلام جرم های هشت گانه این زندانیان فهرستی از این دست دخالت ها و دست کاری های سیاسی و انتخاباتی و قضایی برشمرده شد.
مواردی نظیر: ورود غیرقانونی این مجموعه به صحنه رقابت های انتخاباتی و استفاده از اختیارات و امکانات نظامی- اطلاعاتی به قصد تخریب چهره نامزد رقیب آقای احمدی نژاد (آقای میرحسین موسوی)؛ ورود غیرقانونی گروه نظامی- اطلاعاتی به صحنه رقابت های انتخاباتی، در حد فعالیت های جاری انتخاباتی گروه های رقیب و تعیین تکلیف برای نامزدهای رقیب آقای احمدی نژاد؛ دخالت های غیرقانونی در رقابت های انتخاباتی، تلاش برای ایجاد اختلاف میان نامزدها و حامیان نامزدهای رقیب آقای احمدی نژاد و استفاده از موقعیت و ابزار اطلاعاتی و عملیات روانی بدین منظور؛ اعلام رسمی، علنی و صریح وابستگی نظامیان به یک جناح سیاسی خصوصا در جریان انتخابات ریاست جمهوری؛ اقدام به پرونده سازی قبل از وقوع هرگونه جرم ادعایی و درخواست حکم دستگیری تعدادی از فعالان سیاسی، فرهنگی و مطبوعاتی؛ دخالت در امور قضایی از جمله تهیه کیفر خواست برای افراد در جریان حوادث پس از انتخابات؛ دروغ پردازی و نشر اکاذیب علیه شخصیت ها، احزاب و فعالان سیاسی به منظور توجیه مداخلات غیر قانونی درانتخابات ریاست جمهوری؛ و …
فایل صوتی ای که می شنوید سند تاریخی ارزشمندی است از ادبیات و لحن و نوع نگاه تفکر نظامی-امنیتی ای که برای پیروزی هدف حق ! خود و افراد بر حق از منظر خود، از هیچ گفتار و رفتاری ابایی ندارد: از دروغ زنی و پرونده سازی و خیال پردازی گرفته تا دخالت مسلحانه در انتخابات و فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، تا گرفتن و زدن و بستن و حبس و شکنجه و قتل و آزار، تا هیچ صدایی غیر از صدای حزب پادگانی در فضای کشور شنیده نشود. البته این سودا و رویایی است که با وجود فرزندان انقلابی خمینی هیچ گاه تحقق پیدا نخواهد کرد چرا که آنها انقلاب کردند تا در جامعه تک صدایی نباشد و هنوز بر سر ‍آن آرمان در برابر این دسته متحجر و نا اهل ایستاده اند.